بسم رب الشهداوالصدیقین
نگاهی به حقیقت شهادت
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله)) انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ) و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند. (اَکْرُمُ المُوًتِ اَلْقُتْلُ) شهادت همانا پایان دادن به فروغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی است برای رسیدن به هدفی که والاتر از حیات طبیعی است. شهادت پایان دادن به حیات طبیعی برای دفاع از ارزشهای انسانی در جامعه است. شهادت شکافتن کالبد جسمانی برای رسیدن به مقام شهود و حضور الهی است. شهادت رسیدن به مرتفع ترین قله های کمال و انسانیت است. با توجه به تعاریف فوق، کسی که مرگ شهادت را انتخاب می کند ((شهید)) نامیده می شود. شهید در لغت به معنی ((گواه)) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود. تعریف مشترک و جامع برای شهادت این است که : شهادت عبارت است از زندگی در حال هشیاری، و آزادی در راه وصول به هدف عالی تر از زندگی طبیعی بواسطه شهادت. این خصیصه و پدیده ای است که همه شهدا دارای آن می باشند. در مقابل این مرتبه والای شهادت حداقل توصیفی که می توان برای شهادت در نظر گرفت عبارت است از اینکه : شهادت عبارت است از انقلاب درونی ناگهانی همراه با هشیاری و آزادی در پایان دادن به زندگی دنیوی و مادی و رسیدن به حیات طیبه. شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. شهید با داشتن این حیات خود را موجی از مشیت خداوندی می داند که اگر سر بکشد و در اقیانوس هستی نمودار گردد، رو به هدف اعلا می رود و اگر فرود بیاید و کالبد بشکافد صدای این شکاف عامل تحرک امواج دیگر خواهد بود که آنهم جلوه ای دیگر از مشیت الهی می باشد. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می گوید : و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون (169 آل عمران) و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند. شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله)) انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ) و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند. (اَکْرُمُ المُوًتِ اَلْقُتْلُ)
شهادت همانا پایان دادن به فروغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی است برای رسیدن به هدفی که والاتر از حیات طبیعی است. شهادت پایان دادن به حیات طبیعی برای دفاع از ارزشهای انسانی در جامعه است. شهادت شکافتن کالبد جسمانی برای رسیدن به مقام شهود و حضور الهی است. شهادت رسیدن به مرتفع ترین قله های کمال و انسانیت است. با توجه به تعاریف فوق، کسی که مرگ شهادت را انتخاب می کند ((شهید)) نامیده می شود. شهید در لغت به معنی ((گواه)) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.
تعریف مشترک و جامع برای شهادت این است که : شهادت عبارت است از زندگی در حال هشیاری، و آزادی در راه وصول به هدف عالی تر از زندگی طبیعی بواسطه شهادت. این خصیصه و پدیده ای است که همه شهدا دارای آن می باشند. در مقابل این مرتبه والای شهادت حداقل توصیفی که می توان برای شهادت در نظر گرفت عبارت است از اینکه : شهادت عبارت است از انقلاب درونی ناگهانی همراه با هشیاری و آزادی در پایان دادن به زندگی دنیوی و مادی و رسیدن به حیات طیبه.
شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. شهید با داشتن این حیات خود را موجی از مشیت خداوندی می داند که اگر سر بکشد و در اقیانوس هستی نمودار گردد، رو به هدف اعلا می رود و اگر فرود بیاید و کالبد بشکافد صدای این شکاف عامل تحرک امواج دیگر خواهد بود که آنهم جلوه ای دیگر از مشیت الهی می باشد. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می گوید :
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون
(169 آل عمران)
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هست
بسم رب الشهدا والصدیقین
روزگاری شهر ما ویران نبود ............دین فر وشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عر فانن بود..............هیچ صوتی بهتر از قران نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
د ختر حجب حیا غر تی نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتی نبود
مرجعیت مظهر تکریم بود .......................حکم او عالمی را تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری............ ان هم از لوث قرائت ها بری
وای که در سالهای سیاه دوهزار................کار فرهنگی شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فیل های مبتذل
پشت پا بر دین زدن ازادگیست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگیست
اخر ای پرده نشین فاطمه.......................... تو برس بر داد دین فاطمه
بی تو منکر ها همه معروف شد ..........کینه توزی با ولی مکشوف شد
در به روی رشوه گیران باز شد.................. دشمنی با نائبش اغاز شد
بی تو دلهامان به جان امد بیا.................... کاردها بر استخوان امد بیا
گوش کن اینک نوای جنگ را ........... قصه ای از شهر بعد از جنگ را
قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب
قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب
قصه شهری که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود
شهر ما شب های خیبر یاد داشت............. رمز یا زهرا وحیدر یاد داشت
شهر ما همت درونه سینه داشت........... با شهادت انس از دیرینه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگهلن این شهر ما بی درد شد ................. اتش غیرت درونش سرد شد
حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکی لباس رپ شده
دیگر از جبه در ین جا رنگیست.......... دیگر ان حال و هوای جنگ نیست
یا خمینی ای خلیل بت شکن ...................خیز و بنگر فتنه های شهر من
جبهه و یاران من گم گشته اند............... غرق در نسیان مردم گشته اند
پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟................ یاد جبه یاد ان خونین تفنگ
شهر من حجب و حیایت پس چه شد ............ ناله مهدی بیایت پس چه شد
ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟................. کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟
ای جماعت ناله ام را بشنوید..................... درد چندین ساله ام را بشنوید
ای شما ان سوی اتش رفتگان................... ای شما اغئش لیلا خفته گان
بنگرید این لکه های ننگ را.................... فتنه های شهر بعد از جنگ را
عدهای با نامتان نان می خورن............. ای شهیدان خو نتان را می خورن
جنگ رفت و شهر ما تاریک شد.................. راه وصل عاشقان باریک شد
شما رفته مردم ریایی شدند.......................... و بر خی دگر شیمیایی شدند
نه ان شیمایی که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمی که بی رنگ بود
همانانی که رنگ ریا می زنن......................... و بر سینه سنگ خدا میزنند
همانانی که یادی زبن می کنن....................... فضا را پر از ادکلن می کنن
به یک چک رشوه خور میشوند.................. به یک حکم مسئول کل میشوند
همانانی که در بی حجابی تکند........................ سزاوار یک قبضه نارنجکند
به سنگ تحاجم محک می شوند..................... و مثل عروسک بزک میشوند
از اینها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟
از اینها بپرسید همت کیست ؟................ از ای ن ها بپرسید باکری که بود ؟
این از این ها بپرسید که بابایی که بود...... رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟
کسی فکر گلهای این باغ نیست................ کسی مثل ان روزهای داغ نیست
همه ناگهان عافیت خو شدند................. و یک شب از این ر به ان رو شدند
کسی بر شهیدان سلامی نگفت......................... رضای خدا را کلامی نگفت
بیایید که مردم بهتر شویم........................... در این ابشار خدا تر شویم
بیایید تجدید پیمان کنیم................................... نگاهی به قبر شهیدان کنیم
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود راازروسری بیرون مریز در مسیر چشمها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد طرّه گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهرم این لباس تنگ چیست پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خواهرم اینقدر طنّازی مکن با اصول شرع لجبازی مکن
در وجود خویش سرگردان مشو نو عروس چشم نامردان مشو
پوشش زهرای اطهر مگر اینگونه بود؟؟؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ