سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچّه شهید (به یاد شهدا)

آی شهدااا به داد گلزار شهدا برسید...!!!

سه شنبه 87 آبان 7 ساعت 9:12 عصر

...دلم می گیرد و برای شهدا تنگ می شود . وضو می گیرم  سفید می پوشم و عزم رفتن می کنم دلم برای کهف تنگ شده . امروز به کهف الشهدا می روم ! آنجایی که در این مواقع قرار من با شهدا آرام مِگیرد.مسیر زجرم می دهد . ای کاش زودتر برسم ، انسان های هزار چهره از کنارم عبور می کنند . هوا سرد است ولی من احساسش نمی کنم .چون تا لحضاتی دیگر گرمای وجود شهدا را در کنار خودم لمس خواهم کرد.از بزرگ راه و خیابان های مزین به نام شهدا که هیچ خبری از شهدا در آنها نیست عبور می کنم .راستی از همت بجز یک بزرگ راه چیزی نمانده است !به ولنجک می رسم ،به نظر من اینجا آلودگی نفسانی بیشتر از آلودگی هواست . خب به زیر تپه کهف الشهدا رسیدم .دختران و پسران مبتذلی را در ماشین های پارک شده پایین تپه می بینم که خلوتی گیر آورده اند .یکی به داد محیط اینجا برسد اینجا حرمت دارد ، شهدا شرمنده ام ! از سراشیبی کهف بالا می روم به شهدا می سم و زیارتی می کنم حمد و عاشورایی می خوانم .چقدر آخیش چقدر آروم شدم .کمی جلوتر می روم شهر را می نگرم چه صحنه زیبایی است تهران با تمام ناپاکیها و آلودگی های نفسانیش  زیر پای شهدا هستند و شهدا من در اوج هستیم . زیر لبم مناجاتی از حاج منصور ارضی را زمزمه می کنم ، اینجا که کسی نیست داد می زنم و بلندتر می خوانم ....

روزی دیگر می شود باز دلم گرفته چه جایی بهتر از بهشت زهرا(س) .با مترو می روم .مشخص نیست بلاخره قسمت آقایان کجاست به نظر من در قسمت خانوادگی یا شایدم مختلط ها سوار شده ام .در کنارم دختران و پسران دانشجو دانشگاه یادگار امام هم هستند به دخترانی که با خنده های بلند و شیطانی سعی در جلب توجه دارند در کنار پسری نشسته که صدای موسیقی پلیری که در گوش دارد بقدری بلند است که اذیتم می کند. می ایستم و کمی جلو تر می روم و سرم را به پایین می اندازم وچشمانم را برای دیدن آقا نگه می دارم و زمزمه می کنم :اینا فردای قیامت جواب خدا و خون شهدا رو چی می خوان بدن ؟! . ایستگاه حرم مطهر همه پیاده می شوند .الحمد الله مشتری گلزار تنها من هستم و بقیه به سمت دیگر می روند آنها دانشجویان دانشگاه یادگار امام (ره) هستند . به راستی در دانشگاه به آنها چه چیزی تدریس می شود ؟؟!!.

وارد گلزار می شوم و از کنار مزار پاک شهیدان عبور می کنم و مسیر همیشگی شهدای محبوبم را طی می کنم و از آنها می خواهم برایم حمدی بخوانند .تازه داشتم آرام می شدم که چشمم به تعدادی از دختران و پسران دانشجویی می افتد که در گلزار برای خود خلوتی گیر آورده اند.مگر آن دانشگاه حراست ندارد؟مگر گلزار بانی و حراست ندارد ؟عجب عبور می کنم .آن طرف تر خواهر و برادر به ظاهر مذهبی را می بینم که به طرز مبذل و زننده ای مشغول ... شرمم میآید بگویم ... ای وای بر ما ،انشا الله که به هم محرمند نمی توانم بی حرمتی به شهدا را درکنار مزارشان تحمل کنم .میرم تا نهی از منکر کنم .پسرک را می خوانم او که توجیه نیست و فرق بین اتاق خواب وگلزار شهدا را نمی داند سعی می کند توضیح دهد .آی شهداااااا به داد گلزار های شهدا برسید..!!! یکی به داد گلزار شهدا برسه! قبلا هم به صورت پراکنده اخبار این چنین را از گلزار شهدا شنیده بودم .چرا مسوولین امر توجهی به این مکان مقدس ندارند .چرا ؟ 

  

 چه فکر می کردیم چه شد!! بر من بسیار سخت گذشت . کجاییم ای شهیدان خدایی؟؟؟ باز هم بغض به دلم میاید به گوشه ای میرم و با شهید محبوبم خلوت می کنم کمی آرام می شوم وحال معنوی پیدا می کنم .کمی نگرانم چون باز باید بگردم به محیط شهر... وباز هم .. تا وقتی دیگر که به گلزار بیایم ...شهدا شرمنداه ایم ...بگذارید تا برایم اشک بریزم.. ابری شده ام انگاری !!! باد که می وزد ، بارانم می آید....

نویسنده:قاسم اللهیاری



  • کلمات کلیدی : تفحص
  • نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

    "ای اهل ایمان، متقی و خدا ترس باشید و همیشه به حق و صواب سخن بگوئید.
    آیه شریفه 70 سوره مبارکه احزاب"
    به اطلاع عموم مردم شریف و دانشجویان عزیز که در جهت جلوگیری از تغییر در وضعیت قبور شهدای بهشت زهرا (س) تلاش می کنند و در این راستا بیانیه ای با عنوان "بیانیه اتحادیه های دانشجویی کشور در مورد تخریب مزار شهیدان بهشت زهرا(س) تهران" صادر و در چند روز اخیر در محافل مذهبی تهران توزیع نموده اند، می رساند:
    1. بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس از ابتدای طرح مساله ساماندهی و یکسان سازی قبور شهدا در بهشت زهرا(س) موضع خود را به صورت شفاف در بیانیه ای در بهمن ماه 1386 بیان کرده و عدم موافقت با اجرای این کار و تبعات و مشکلات مربوط به آن را در جلسه مشترک با بنیاد شهید و شهرداری تهران بصورت جدی تذکر داده است. بنابراین دانشجویان عزیز حداقل 9 ماه از بنیاد حفظ آثار عقب افتاده اند.
    2. از دانشجویان عزیز انتظار نمی رود با ادبیات غیر دانشجویی نسبت به نهادهای انقلابی و خدوم کشور و مسئولین آنها توهین و افترا روا دارند. در این مجال قصد آن نداریم که چشم بر نواقص سازمان هایی چون بنیاد شهید و شهرداری تهران بگذاریم ، اما بی انصافی است خدمات این دو سازمان را بویژه در چند سال اخیر به فرهنگ ایثار و شهادت و دفاع مقدس نادیده بگیریم و مسئولین این دو سازمان را که دارای سابقه رزم و فرماندهی در جهاد و دفاع مقدس می باشند و خدای متعال توفیق خانواده شهید بودن را به آنها عنایت کرده "بی مسئولیت و ظاهر گرا" خطاب کنیم.
    3. از دانشجویان عزیز انتظار می رفت نسبت به تاخیر چند ساله در ساخت موزه دفاع مقدس که رهبر معظم انقلاب از ابتدای دوره رهبریشان آن را جزو وظایف اصلی مسئولین کشور قرار داده اند و خواست عموم فرماندهان، رزمندگان و دلبستگان به فرهنگ دفاع مقدس بوده است اعتراض می نمودند، چرا که کشوری چون کویت با نیم ساعت مقاومت در برابر متجاوزان، دارای موزه بزرگ جنگ می باشد اما ما با هشت سال دفاع و مقاومت مقدس همچنان در پایتخت کشورمان، موزه دفاع مقدس نداریم تا با زبان هنر - که در بیان دانشجویان به آن تاکید شده – حماسه های جاوید ملت ایران را در جوار شهیدان و امام شهیدان به نسل جدید و سایر ملل نشان دهیم. بنابراین زیر سوال بردن ساخت موزه دفاع مقدس را اگر چه هنوز در ابتدای راه هستیم و هزینه ای بر آن نشده است، کار نادرستی می دانیم.
    4. "آگاهی و بصیرت" از شاخصه های جنبش دانشجویی است، اما معلوم نیست تهیه کنندگان بیانیه دانشجویی با کدام سند و تحقیق به صورت کلی بیان داشته اند "کارهای خود جوش دفاع مقدس بدون پشتوانه مانده! و کتاب ها و محصولات فرهنگی سرداران جبهه فرهنگی انقلاب و هنرمندان و نویسندگان انقلابی در انبارهای مغازه ها و انتشارات مانده است."
    لذا اگر چه وضعیت موجود علیرغم اقدامات چند سال اخیر ناکافی است، اما نادیده گرفتن تلاش ها و پیشرفت های انجام شده توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و سایر سازمان ها دور از قضاوت منصفانه و بصیرت دانشجویی است.
    در پایان از همه دانشجویان و جوانان عزیز که از سر دلسوزی و دغدغه این مساله را پیگیری می نمایند می خواهیم که با پیروی از فرهنگ و سیره شهیدان و ضمن حفظ حرمت ها و وحدت، طوری عمل نمایند که بتوانند به مقصود خود برسند به نحوی که از این رهگذر دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی سخنان خود را از زبان دوستان آن بیان نکنند!
    بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

    امیر المومنین و خبر از (عملیات کربلای پنج)

    شنبه 87 شهریور 30 ساعت 6:33 عصر

    سالروز شهادت مولای متقیان امیر المومنین علی (ع) را خدمت مقام معظم رهبری، خانواده های شهدا ، رزمندگان و ملت شیعه ایران تسلیت عرض می کنم.

    (هفته دفاع مقدس گرامی باد)

    امیر المومنین و خبر از (عملیات کربلای پنج)

    -         خبر از آینده خونین بصره و رزم مجاهدانی پیروز

     (که می توان به غوّاصان  رزمنده ایران در عملیات کربلای پنج تفسیر کرد که زیر آب ، بی هیچ گرد و غبار و صدائی ، به بصره حمله کردند).

    فتنه هایی چون تاریکی شب ، که نیرویی نمی تواند برابر آن بایستند، . کسی نمی تواند پرچم های آن را پایین کشد،به سوی شما می آید ،چونان شتری که مهار شده و جهاز بر پشت آن نهاده و ساربان آن را کشانده و به سرعت می راند .فتنه جویان کسانی هستند که ضربات آنها شدید و غارتگری آنان اندک است.

    مردمی با آنان جهاد می کنند که در چشم متکّبران خوار و در روی زمین گمنام و در آسمان ها معروفند . در این هنگام ،وای بر تو ای بصره ! سپاهی که نشانهء خشم و انتقام الهی است . بی گرد و غبار و صدایی به تو حمله خواهند کرد و چه زود ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگی غبار آلود دچار می گردند.

    (از سخنان امیرالمومنین است که چونان خطبه ای جداگانه است و پس از جنگ جمل در سال 36 هجری در شهر بصره ایراد شد.) خطبه 102 نهج البلاغه

      این  مطلب کاملا پژوهشی ، توسط نویسنده وبلاگ میباشد و اولین باربه سر دبیری اینجانب در نشریه (یاد ایام) بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین به چاپ رسیده است . و هر گونه کپی برداری با ذکر منبع و نام نویسده مجاز است.

    نویسنده:قاسم اللهیاری



  • کلمات کلیدی : تفحص
  • نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

    تابلو نوشته های جبهه

    جمعه 87 شهریور 15 ساعت 6:55 عصر

                                           

    زندگی زیباست اما شهادت زیباتر

    آخرین ایستگاه خاک ...آخرین درجة ایمان شهادت است...آمدیم تا انتقام سیلی زهرا(س) را بگیریم...آنان که رفتند کاری حسینی کردند، آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند...ارتشی و سپاهی دو لشکر الهی - جاده کربلا با تمام سرعت به پیش...از پذیرفتن هر گونه تیر و ترکش معذوریم...اگر راست می گی، وقتی شهید شدی من روسیاه را هم شفاعت کن....گر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت ندانی ...اول پیروزی، دوم زیارت، سوم شهادت...بر خدا توکل بر ائمه توسل...بزن به خط که عشقه...بشکند دست بسیجی گردن صدام را...به پشت پیراهنم نوشته ورود تیر و ترکش ممنوع، تیر آمد و گفت: بی سوادم!!! فاتحه...به واحد اخلاص خوش آمدید (تخریب)...به یاد لب تشنه ات یا حسین...بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی(عج) شد....تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد...ترکش! خونة خاله از این وره...جبهه ها احتیاج به انسان ندارند بلکه انسان ها احتیاج به جبهه دارند...جگر شیر نداری سفر عشق مرو....چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش ....خرمشهر آمدیم، کربلا می آییم، قدس خواهیم آمد...خودت را فراموش کن تا از یاد نروی!!....در قاموس شهادت واژة وحشت نیست....رفیق گریه هاتم....سوی دیار عاشقان.....رو به خدا می رویم ....شنیدی کربلا وادی عشق است شنیدن کی بود ماندن دیدن....شهادت هنر مردان خداست....صدام اگر مردی خودت را بکش...فرماندهی ازآن توست یاحسین .....کاکو ماسکت کو؟!!....کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی .....کربلا رفتن خون می خواهد و مکه رفتن پول!!....گوشة چشمی یا حسین(ع)....ما فرستادگان رضاییم         از مشهد عازم کربلاییم  .... یاد شهدا مانع از انجام گناه می شود.....هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر....مهریة بهشت ترک دنیاست....چاکرتیم امام....تا «بنده»ام تابنده ام تا «زنده»ام تا زنده ام. 



  • کلمات کلیدی : تفحص
  • نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

    اگر حاج احمد متوسلیان آزاد می شد... چه می شد؟

    یکشنبه 87 شهریور 3 ساعت 10:40 عصر

                                         

    شبکه خبر در حال پخش مستقیم از فرودگاه بین المللی بیروت :

    سید حسن نصرالله ، مقامات ارشد لبنانی و چند تن از مقامات ایرانی ، منتظر فرود هواپیمای حامل حاج احمد متوسلیان و 3 تن دیگر از اسرا هستند ... 

    9:30 شب ، هواپیما آرام بر زمین می نشیند .

    آرام آرام ، اسیران لبنانی و فلسطینی پیاده می شوند و با سید حسن نصرالله و مقامات مصافحه می کنند

    همه منتظر 4 دیپلمات ایرانی هستند ، اما خبری نیست ...

    چند دقیقه بعد ، خبرنگار تلویزیون اعلام می کند :

    4 اسیر ایرانی همین حالا جداگانه وارد فرودگاه شدند .

    آری ؛خبر حقیقت دارد ،

    خودشان هستند ، اما ... اصلا چهره هایشان قابل شناسایی نیست !

    حاج احمد خیلی شکسته شده ،موها و محاسنش هم کاملا سفید شده ... 

    نزدیک به نیمه شب است و کنفرانس خبری 4 دیپلمات برگزار می شود .

    چهره های نورانی و مظلومی که در پی سالها اسارت ، شکسته و مجروح شده اند ؛ در مقابل دوربین خبرنگاران قرار دارند .

    سخن با کلام حاج احمد آغاز می شود :کلامی از قرآن درباره وعده به مومنین و مجاهدین و پس از آن یادی از امام خمینی (ره) ...

    خبر دارند که دیگر امام در میانشان نیست و با اشک از ادامه راه او می گویند ..

    شرح ماوقع آغاز می شود و از روز چهاردهم تیرماه سال 1361 می گویند که در منطقه برباره در جاده طرابلس ، چگونه به دست مزدوران حزب راستگرای مسیحی فالانژ ربوده شدند و در این سالها از کجا به کجا منتقل شدند .

    از رنج ها و شکنجه ها می گویند و از رفتار وحشیانه صهیونیست ها با آنها ...

    حاج احمد ناگهان از "همت" می پرسد !

    خبرنگاری می گوید : " او همان اوایل که شما را اسیر کردند ، به شهادت رسید . "

    غم ، تمام وجود حاج احمد را فرا می گیرد و گویی تحمل تمام آن شکنجه ها و رنجهای اسارت ، از شنیدن خبر شهادت دوست قدیمی اش ، آسانتر بوده است ..

    از دوستان و همرزمان دیگر سوال می شود و یکی یکی درباره آنها توضیح داده می شود 

    فردا شده است .

    تیتر روزنامه های ایران :

    " احمد متوسلیان ، فرمانده ارشد دفاع مقدس ، به همراه سید محسن موسوی ، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان ، پس از 26 سال اسارت ، از زندان های رژیم صهیونیستی آزاد شدند . "

    پخش عادی شبکه ها قطع می شود و خبر ورود 4 اسیر را اعلام می کند :رهبر معظم انقلاب به همراه جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح ، به استقبال حاج احمد متوسلیان و دیگر اسیران ایرانی آمده اند .

     حاج احمد متوسلیان با رهبر انقلاب مصافحه می کند و آیت الله خامنه ای هم با ذکر خاطراتی از دوران جنگ ، تبسم را بر لبان حاضران می نشاند .حاج احمد با تک تک فرماندهان مصافحه می کند و بعضی ها را هم بیشتر در آغوش می گیرد و گریه می کند .

    سعی می کند نشان ندهد که چه احساسی نسبت به افراد دارد اما می توان فهمید که حاج احمد از دست خیلی ها ناراحت است ..

    تلوزیون ، چند روزی است که مستقیم و غیرمستقیم ، تصاویر مربوط به این بازگشت را نشان می دهد .

    در میان مردم ، صحبت هایی در گرفته که : " واکنش متوسلیان به اقدامات همرزمان قدیمی اش چیست؟! "

    حاج احمد خبر ندارد که آن دوستش ، میلیاردها تومان خرج انتخابات کرده است و دوست دیگرش به چاپلوسی و کسب جایگاه مشغول است و هر کدام با دیگری در حال دعوا هستند !

    از چند زنه شدن !!! برخی همرزمانش آگاه نیست و تازه می فهمد که قراردادهای کلان فلانی که زمانی همرزمش بوده است ، برای چه کاری صورت گرفته است ..

    حاج احمد در حال قدم زنی در خیابان است ،اما کسی او را نمی شناسد !!

    در و دیوارهای شهر ، تبلیغ کالاها و بازیگران سینما و خوانندگان را نمایش می دهد

    دخترک های خیابانی با آن وضع نا به هنجارشان دل حاجی را می لرزانند ..

    باز با خود می گوید :سردرگمم !

    نمی دانم 26 سال از وطنم دور بوده ام یا مانند اصحاب کهف در خوابی 300 ساله به سر می بردم ؟!

    این همه تغییر و تحول در این مدت 25 ساله اتفاق افتاده ؟!

    این همه تقلب و فراموشی ارزشها و خیانت دوستان و رزمندگان ، در عرض این سالها که نبوده ام رخ داده است

    حاج احمد ، تازه در حال آشنایی با این روزگار غریب است ؛

    روزگاری که فقط جاه و مقام و قدرت طلبی ، حرف اول را در آن می زند و ارزش های انسانی و معنویات در کمتر کسی دیده می شود ..ایران سال 87 ، برای او چندان پیشرفته نیست و از این بابت تاسف می خورد !

    تاسف می خورد که چرا تا به حال شهید نشده است و به همت و باکری نپیوسته است ..

    آری ،او هم مانند اصحاب کهف ، آرزوی مرگ می کند و همه را به یاد جمله امام خمینی می اندازد :

    " از خدا می خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد . ما همه راضی هستیم به رضایت او ، از خود که چیزی نداریم ؛ هر چه هست اوست . والسلام " (6/ 1/ 68)
    کاش رویا نبود داستان آمدنت سردار



  • کلمات کلیدی : تفحص
  • نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    قاسم اللهیاری: فاجعه منا نتیجه بازگرداندن کشتی نجات از یمن بود
    175 شهید غواص
    آغاز سال جدید فاطمی در کنار مادران شهدای گمنام
    جزئیات خواندنی کشف پیکر شهید طالب حیدری
    آخرین سواری بر دوش بابا
    بخشی از مصاحبه من با پایگاه خبری دانشجویان در خصوص تدفین شهدا گم
    حاج عبدالله اسکندری
    پیکر شهید داوود فرجی بعد از 30 سال به آغوش خانواده اش بازگشت.
    سفر اربعین پیاده روی نجف تا کربلا
    امامی برای همه زمان ها
    زیباترین لحظه زندگی ام
    تشییع پیکر 8 شهید گمنام در قزوین
    عید نوروز تو جبهه ها
    کریم 40سانتی
    عیدی
    [همه عناوین(96)][عناوین آرشیوشده]