15مرداد سالروز شهادت شهید بابایی
مقام معظم رهبری
((این شهیدعزیزمان انسانی مومن و متّقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سال که من ایشان را می شناختم ،همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود.))
((او هیچ گاه به مصالح خود فکر نمی کرد و تنها مسالح سازمان و انقلاب و اسلام را مدّنظر داشت. او فرمانده ای بود که با زیردستان فروتن و صمیمی بود؛امّا در مقابل اعمال بد و زشت خیلی بی تاب و سختگیر بود.))
((این شهید عزیز یک انقلابی حقیقی و صادق بود؛و من به حال او حسرت می خورم و احساس می کنم که در
این میدان عظیم و پر حماسه از او عقب مانده ام.))
پوتین نو
در طول جنگ تحمیلی، مدتی مسئولیت پشتیبانی و تدارکات (مارون 1) دزفول را به عهده داشتم. چند باری تیمسار بابایی را در لباس بسیجی در جاهای مختلف دیده بودم و می شناختم. صبح یکی از روزها که برای ادای فریضه نماز بیدار شدم، متوجه شخصی شدم که در جلو در آسایشگاه، در حالی که گوشهای از پتوی کف آسایشگاه را بر روی خوش کشیده به خواب رفته است. با خود گفتم این بنده خدا چرا اینجا خوابیده، بیشتر که دقت کردم متوجه شدم آن شخص تیمسار بابایی است و چون دیر وقت آمده نخواسته ما را بیدار کند.
از آسایشگاه که بیرون رفتم پوتینهای تیمسار بابایی توجه من را جلب کرد. پوتین ها با توجه به فرسودگی بیش از حد، مملوّ از گل و لای بود و مشخص بود تیمسار شب گذشته برای بازدید مواضع پدافندی رفته است. پوتینها را از زمین برداشتم و نگاهی به آن انداختم، با کمال تعجب دریافتم که علاوه بر فرسودگی، کف پوتین ها نیز سوراخ است. با خود اندیشیدم، حتماً تیمسار با آن حجب و حیایی که دارند نخواستهاند تقاضای پوتین نو کنند، لذا یک جفت پوتین نو از انبار آوردم و به جای پوتینهای کهنه گذاشتم. تیمسار پس از بجا آوردن نماز و خوردن مقداری صبحانه قصد رفتن داشتند. از آسایشگاه که بیرون رفتند برای پیدا کردن پوتینهای خودشان سرگردان بودند و آن را پیدا نمی کردند. جلو رفتم و به ایشان عرض کردم:
ـ احتمالاً پوتینهای شما را اشتباهی برده اند، شما این پوتین ها را به جای آنها بپوشید.
ولی ایشان مصرّ بودند که پوتینهای خودشان را پیدا کنند. وقتی بنده اصرار ایشان را دیدم مجبور شدم پوتینهای کهنه را برایشان بیاورم. تیمسار پس از اینکه پوتینهای خودشان را پوشیدند با لبخندی گفتند:
ـ حاجی! با این پوتینها احساس راحتی بیشتری می کنم. از لطف شما ممنونم. «بسیجی حاج آقا صادقپور»
آهنگ فیلم خداحافظ رفیق 1 آهنگ فیلم خداحافظ رفیق 2
امروز جمعه برای چندمین بار فیلم خداحافظ رفیق را نشون داد و دیدم دلم دوباره هوایی شد.
به نظر من یکی از بهترین فیلمهای معناگرا، با ساختاری روایت گونه در حیطه فیلمهای دفاع مقدس این فیلم هست.
این فیلم در 4 قسمت ساخته شده که من تا به حال فقط سه قسمت اول آن را دیدم.نمی دونم ایا کسی قسمت چهارمشو دیده یا نه ولی همیش اخر فیلم اسامیه قسمت چهارم رو هم می نویسه.
هر قسمت حال و هوای خاصی داره به خصوص موسیقی تأثیر گذار بخش دوم. طوری که بعد از تموم شدن فیلم هوای شدم برم گلزار یه جواریی خیلی قشنگ اون صفا و خلوص بچه رزمنده ها رو نشون میده در کل فیلم خیلی با صفاییه.
اگر این فیلم را ندیدید حتماً توصیه می کنم که برای تنوع هم که شده این فیلم را ببینید.
این فیلم برای من هیچ وقت تکراری نشده.
به نظر من سینمای ما و به خصوص سینمای دفاع مقدس به شدت به این نوع فیلمها، با این ساختار احتیاج داره.
راستی هیچ وقت یادم نمیره پارسا وزر ارشاد چند تا از کاگردان های دفاع مقدس رو برداشته بود رفته بودند پیش حضرت اقا رهبر عزیزمون ، صحبت های آقا خوب یادمه که فرمودند تو عرصه فیلم دفاع مقدس فعالیتشون رو بیشتر کنن و مصداق هم دادند که این زندگی نامه سردارهای ما حتی اسم هم بردند که واقعا مثل یه فیلم نامه اماده است ، پس چرا تو این عرصه فعالیت نمیشه .ولی کو گوش شنوا ...
روز بابا ...
دوتا خسته دوتا تنها ، دو تا عاشق توی دنیا
یکی دلبسته ی دنیا ، یکی دل کنده زدنیا
هردو خسته از دروغ و هر دو تنها ز ریا
هر دو عاشق اند ولیکن با دو معشوق جدا
یکی پر می کشه می ره می رسه به آسمونا
اون بالا کنار مهدی می شه هم صحبت مولا
یکی هم این جا می مونه توی منجلاب دنیا
غرق می شه تو یک خیانت می شه گیر مال دنیا
قصه ی اون که می مونه حرف گفتنی نداره
اما اون که پرکشیده حتی یادش قصه داره
قصه ی رفتن بابا توچه روزی روز بابا
که همه جمع شده بودیم واسه رفتن پیشه بابا
وقتی رفتیم خیلی گفتیم بابایی چشماتو واکن
روزبابا با نگاهت خنده ای به دخترات کن
بابایی چشماتو واکن توببین زهرا کوچولو
می گه با گریه و زاری مامانی بابا علی کو
بابایی چشماتو واکن تو ببین فاطمه تنها
روی خاک نشسته می گه ، مگه می شه کرد فراموش
بابایی چشماتو واکن تو ببین چه بی قراره
مامانی کنار هیچ کس آرامش دیگه نداره
بابایی چشماتو واکن تو ببین یاور بانو
داره امروز می خونه شعر اما با غصه و اندوه
بابایی چشماتو واکن تا ببوسم روی ماهتون
آخه امروز ، روز بابا ست گل آوردیم ما براتون
اما بابایی عزیزم دیگه رفته بود ز دنیا
تنها اشک و آه و ناله شده بود کاردل ما
بابا رفت و با خودش برد همه ی آرزوها رو
بابا رفت و با خودش برد همه ی دلخوشی ها رو
بابا رفت و تنها مونده این جا قاب عکس بابا
بابا رفت و تنها مونده آرزوی دیدن اون
بابا رفت و بر می گرده روز جمعه با آقا جون
پس می خونیم روز و شب ها اما دعای عهد آقا
تا ظهور نزدیک بگرده ببینیم خنده ی بابا
بمناسبت سالروز عملیات رمضان
اولین نبرد در خاک دشمن
پس از فتح خرمشهر و مشخص شدن نا توانی عراق در جنگ با ایران و تصویب قطع نامه 514 توسط شورای امنیت، همزمان با پاسخ نخست وزیر وقت و وزیر امور خارجه کشورمان در این باره ، طرح ریزی عملیات رمضان صورت پذیرفت.
شرح عملیات
نیروهای کشورمان از سه محور هجوم خود را آغاز کردند. در حالی که در جبهه شمالی نیروها موفق شدند میادین وسیع مین را پشت سر بگذارند و خود را به نزدیکی خاکریزهای دشمن برسانند، اما متاسفانه با وجود تلاشهای فراوان و فداکاری نیروهای قدس 1 (تیپ بعثت) پیش روی برای آنان مقدور نشد. بنابراین فرمانده قرارگاه به ناچار تصمیم گرفت تا با احداث خاکریزی در جناح راست " قدس 2 (تیپ ثارالله) " که به دلیل عدم پیشروی" تیپ بعثت " آسیب پذیر شده بود موقعیتی فراهم نماید تا " تیپ بعثت " موفق به تصرف دژ عراق شود ؛ ولی باز هم به دلیل عدم تامین هر دو جناح و فشار مضاعف نیروهای عراقی، رزمندگان اسلام موفق به دستیابی به اهداف ازپیش تعیین شده به شکل کامل نشدند.
با روشن شدن هوا عراق به تدریج سازمان یافته تر و منسجم تر مقاومت نمود و بدین ترتیب جناح شمالی مواضع تصرف شده با تهدید جدی روبرو شد.
عراق در ادامه پاتک های سنگین خود با بهره گیری از شصت تانک و نفر بر از سمت« کوشک» پاتک دیگری را با شدت بیشتر آغاز کرد که خوشبختانه با واکنش و عکس العمل به موقع نیروهای ایران مواجه شد و با تحمل شدن خسارات و تلفات بسیار عقب نشینی کرد.
در حالی که عراق به پاتک های خود در این جناح ادامه می داد، رزمندگان اسلام در محوردیگر خود را به عمق 27 کیلومتری خاک دشمن رساندند و بدین ترتیب تصرف کانال ماهیگیری و نهر کتبیان صورت پذیرفت.
با این همه جناح راست خالی بود و نیروهای محور جنوب در معرض خطر شدید محاصره و تلفات سنگین بودند که به ناچار فرماندهان دستور عقب نشینی را صادر کردند. ادامه عملیات رمضان پس از بیست و سه روز دوباره ادامه یافت و در نهایت طی چند مرحله منجر به تلفات سنگینی برای عراق شد.
شهدا
نیرو های استان قزوین در قالب گردان قدس به فرماندهی سردار شهید مسعود پرویز و به مسئول محوری سردار شهید رضا حسن پور در این عملیات شرکت داشتند یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
به این ترتیب آیا مى توان گفت هدف از عملیات رمضان کسب یک موقعیت سیاسى و نظامى برتر و ضرورى براى آغاز مذاکرات در جنگ بوده است؟
عملیات رمضان براى به دست آوردن موضع برتر نظامى در جبهه هاى جنگ بود و چون در آن زمان شرایط ایران که اصلى ترین آنها تعیین متجاوز و دریافت غرامت بود، پذیرفته نشده بود، در آن شرایط دورنماى مثبتى براى آغاز مذاکرات تصور نمى شد مگر این که تغییر حاصله از تحولات نظامى به نحو مطلوب پدیدار مى شد.
دروازه ها را بگشایید تا از میان ستونهای دود عود ، مادران منتظر ، گلهای محمدی را ببویند و ببوسند .
دروازه ها را بگشایید رو به سوی جنگاوران خورشیدی ما ، با بانگ بلند تکبیر و هزار صلوات .
دیگر نگاه مادری منتظر از پنجره به دشتهایی آن سوی افق به شط پرندگان آفتاب به انتظار نخواهد بود . ای عزیز ، مقدمت در جای گرفتن در صدف ابدی مبارک .
این چه داغیست که از سوی افق آوردند بهر چشمان ترم باز گهر آوردند
بوی باروت هنوز از تن او می جوشد پیکر سوخته زان مرد خطر آوردند
آه دیدم که بر دوش ملائک امروز بهر آن کودک معصوم پدر آوردند
یاد جبهه ها در ذهنم زنده می شود . آن سنگرها آن تنها چراغی که در نیمه شبی خلوت سو سو می زد ، در گوشه ای از حسینیه شهید همت ، آرام آرام اشکی از گونه ای می چکید و آن صورت زیبای مناجاتی که در سینه ای حبس شده ره به بیرون می جست و ناله بنده ای خالص که از خدا طلب شهادت می کرد .
عزیز من ! دیگر آن شب تار پایان گرفته و تو از این پس در صدف جاودانگیت برای همیشه جای خواهی گرفت اما سینه چون اقیانوس را چه کنم و کجا برم که خدا می داند چه ها در ان جای گرفته بود که تا قیام قیامت رازهای ناگشوده ات همچنان باقی خواهد ماند . وه که چه زیبا کوله بارت را که به سنگینی کوه بود به سر منزل جانان رساندی . آسمان دوکوهه ، دشت عباس ، مهران ، چنگوله ، هویزه ، طلائیه و ... هنوز به یاد دارند زمزمه هایت را که چه خوش می خواندی ؛
مولایم حسین جان .. در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
ای عزیز ؛تو با خود عطر جبهه را آورده ای آنجا که انسانها به خدا نزدیکتر بودند ، آنجا که پرستوها نغمه سرا ، پروازکنان ، قلب آسمان سرخ شهادت را می شکافتند ، انجا که کبوتران خونین بال ، در افقی غم گرفته ولی شاداب از عطر طراوت شهادت بال می زنند .
ای کبوتر خونین بال ؛ تو در جبهه های نور چه دیدی که دلت برای آن پر زد ؟
ای همیشه در یاد ، با ما حدیث وفا بخوان با ما از اسرار پر شکوه عشق الله بگو تا ما نیز همچون تو شیفته و واله حق گردیم . ما نام مقدست را بر برگ برگ لاله های خونین کشورمان خواهیم نگاشت .
و که چه سعادتی !
تفحص
لیست کل یادداشت های این وبلاگ