خاطرات کوتاه از سردار شهید احمد اللهیاری عمو دلاورم
خاطراتی کوتاه از سردار شهید احمد اللهیاری عمو رشیدم
جریمه حرف بد
ایشان نسبت به غیبت و تهمت و حرفهای ناشایست و ناروا ، بسیار حساس بودند و تاکید داشتند که بچه ها در هنگام شوخی رعایت مسائل اخلاقی را بکنند. می گفتند: هر کس حرف بدی بزند باید دویست تومان جریمه شود . یادم هست یک روز در راه دزفول به طرف خرمشهر حدود دو یا سه هزار تومان پول جمع کردند.
نمازعشق
یکبار احمد آقا در راه برگشت به محلشان هدف گلوله منافقین قرار میگیرد و از ناحیه پا زخمی می شود وبا پای زخمی حدود دوازده کیلو متر پیاده مسیر را طی می کند تا به مسجد محل می رسد و نماز می گذارد و خدا را شکر می کند . برادر ایشان از حضور او در مسجد مطلع می شود و او را به بیمارستان رساند ،دکترپس از دیدن ایشان گفت چند روزی باید در اینجا بستری شوی تا زخمت خوب شود . اما احمد اقا همانجا با دست پایش را فشار می دهد و گلوله را در می آورد و راهی منطقه می شود. علی اللهیاری
پوتین های پاره
یک روز بچه ها گفتند :احمد آقا پوتین های ما خراب است .ایشان فرمودند چشم، فردای آن روز یک تویوتا پوتین آورد و گفت :بچه ها هر کدام از شما که پوتین هایش خراب است می تواند تعویض کند در همین حین دیدم خود احمد اقا کف یکی از پوتین هایش افتاده است و با بند پوتین آن را بسته است تا نیفتد. گفتم:گفتم احمد آقا شما هم یک پوتین نو بردارید. گفت: نه این پوتین ها برای بچه هاست .همین پوتین هم که پایم هست برای من زیاد است . عزیز اللهیاری
ترکش مزاحم
یک روز من با ماشین اصلاح سر حاج احمد را اصلاح می کردم که دیدم ماشین گیر کرد .نگاه کردم،دیدم یک ترکش به سرش خورده و نصف آن بیرون است و اطراف آن چرک کرده .گفتم این ترکش شما را اذیت نمی کند؟گفت برو و انبر دست را بیاور و ترکش را بیرون بکش .گفتم نمی شود باید برویم پیش دکتر.احمد آقا گفت:این که چیزی نیست بچه ها ترکش های از این بزرگتر را هم تحمل می کنند. جواد اللهیاری
سنگریزه
یکروز ایشان با تویوتا از جلوی چادر ما با عجله رد می شد که گرد و خاک زیادی جلو چادر ما بلند شد. یکی از دوستان سنگریزه هایی را برداشت و به تویوتا زد. ایشان متوجه شد و ماشین را نگهداشت و پیاده شد و با همان سنگریزه ها به شوخی به سرو روی همان دوست ما میزد ومی گفت این ماشین بیت المال است .چرا به سویش سنگ پرتاب می کنی؟در ادامه از ما بخاطر ایجاد گرو دخاک معذرت خواهی کرد. حسین نجفی
آزادی اسرا
ایشان در عملیات بدر فرمانده گردان امام رضا(ع)بودند فرمانده لشگر سردار جعفری بودند . در یکی از شبهای عملیات سردار عبدالله عراقی را اسیر میگیرند و شکنجه می کنند واز ایشان فیلم برداری میکنند .احمد آقا که متوجه می شود . با گردان خود عملیاتی می کند که طی آن با پیشروی در یک سنگر عراقی شانزده نفر از اسرای ایرانی از جمله سردار عراقی را آزاد می کند. علی اللهیاری
ایجاد شوق
شهید هر وقت از جبهه ،جهت مرخصی به خانه می آمدند،مردم محل از پیر و جوان دورش جمع می شدند و شهید با علاقه و صفای خاصی وقایع جبهه و جنگ را برای آنان تعریف می کد. به گونه ای که خیلی از کسانی که وقایع جبهه ها را از زبان ایشان می شنیدند ف مشتاق اعزام به جبهه می شدند و هنگام برگشت شهید به جبهه او را همراهی می نمودند. حسین اللهیاری
هفت سین جبهه
بچه ها تحویل سال یادش بخیر شلمچه
چییده بودیم تو سفره سربند و یک سرنیزه
بچه ها خیلی گشتن تو جبهه سیب نداشتیم
بجای سیب تو سفره کمپوتشو گذاشتیم
تو اون سفره گذاشتیم یه کاسه سکه و سنگ
سمبه به جای سنجد یه سفره رنگارنگ
اما یه سین کم اومد همه تو فکری رفتیم
مصمم و با خنده همه یک صدا گقتیم
به جای هفتیمن سین تو سفره سر میزاریم
سر کمه هر چی داریم پای رهبر می زاریم
عید روزی است که در آن رو معصیت خدا را نکرده باشید.امام صادق .ع.
بسم رب الشهدا والصدیقین
سلام علیکم
همه دوستان حلالمون کنن انشا الله امشب عازم راهیان نور بازدید از مناطق عملیاتی هستم و تا یک هفته نیستم دعا کنید همون جا شهید شیم بریم پیش بابامون .
موفق باشید
یازهرا.س.
و نخلها که سحر سر به آسمان دادند...صلات ظهر که شد، ایستاده جان دادند
صلات ظهر درختان اقامه میبستند...که روح و راحت خود را به باغبان دادند
چه نخلها که به انگشتهای نامعلوم...جهان گمشدهای را به ما نشان دادند
کنار نعش افق نالههای نیزاران...غروب بود و چه حالی به کاروان دادند
مسافران غریبی که دیر میرفتند...به کاروان نرسیدند تشنه جان دادند
همین مشاهد مظلوم در دیار غریب... به سرزمین شما هفت آسمان دادند
(به سرزمین شما آه سرزمینی که...غریب و دوست بدان زخم و استخوان دادند
غریبهها که فقط شکل میزبان بودند...به زائران رطب، خنجر و سنان دادند
برای هر که مسافر برای هر که رسید...سگان کوفه دویدند، دم تکان دادند
وقیح بود ولی عابران نامربوط...به جای چشم، شما را دو تکه نان دادند
همین مشاهد مظلوم در دیار غ...به سرزمین شما هفت آسمان دادند
به تشنگان مجاور فرات نوشاندند...به خستگان سفر توشه و توان دادند
به احترام شکفتن، جوانه رویاندن...به نخلهای کهن فرصتی جوان دادند
اگر چه تشنه در آغوش آسمان...به سرزمین عطش، صبح و سایبان دادند
به رغم آنچه به حلق بریدهای نرسیدند...چه جامها که به مردان این جهان دادند
شبیه رود اگر آبروی این خاکند...شبیه چشمه به هرخطهای روان دادند
خدای من چه بهار شگفتانگیز...به بوستان غزلخیز عاشقان دادند
چقدر بوی تو پیچید و باد میآید...چقدر بوی تو ر ا یاس و ارغوان دادن
«زبان خامه ندارد سر بیان فراق»...زبان خام مرا جرأت بیان دادند
سید اکبر میر جعفری
بسم رب الشهدا والصدیقین
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
در رهی می گذشتم به گل های شب بو و میخک و داودی رسیدم سراغ گل شقایق را گرفتم همگی نشانی گلزار شهدا را با من دادند چهار راه سردار شهید اللهیاری –گلزار شهدا –قطعه یازهرا – ردیف یا حسین- پلاک عشق من هم ره گزدیم و امدم تا غزل عشق را در رثای تو بخوانم اما دیوان شعر تو سرشار از قطعه های حماسه و ایثار بود امدم در کنارت تا تو تنها نباشی تو تنها نبودی در جوار گل های همیشه بهار شهادت چه ارام ارمیده بودی ان هم گمنام و بی نشان . امدم تا خاکت را توتیای چشمم سازم تو گفتی که ما همه خاکیم و به خاک بر می گردیم خوشا به حال تو ای شهید که همراه با سفینه الجنان بر روی امواج ارام اشک راه پیمودی تا درس مکتب الزهرا (س)بیامورزی بی هیاهو بودی و بی قرار به دور از ما و من سبکبال از گرداب حادثه گذشتی به وادی ایمان رسیدی و چه زیبا بود.....
لیست کل یادداشت های این وبلاگ