پیکر مطهر 2 شهید گمنام در قزوین تشییع می شوند.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام بر مفقودین عزیز که مونسی جز نسیم صحرا و پناهگاهی جز
مادرشان حضرت زهرا(سلام الله علیها ) ندارند. حضرت امام خمینی (ره)
همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیکر مطهر دو شهید گمنام دفاع مقدس بر شانه های مردم غیور و شهید پرور قزوین تشییع و در شهر محمدیه به خاک سپرده می شوند .
2 شهید گمنام دوران دفاع مقدس با مشخصات «شهید 18 ساله، محل شهادت منطقه سومار در عملیات مسلم بن عقیل، تاریخ 10 مهر 1361» و «شهید 19 ساله، محل شهادت منطقه شلمچه در عملیات بیتالمقدس، تاریخ 2 خرداد 1361» شهر محمدیه استان قزوین را عطرآگین خواهند کرد.
این دو شهید عزیز روز شنبه 25/2/89 وارد شهر قزوین خواهند شد و در ساعت 17 روز شنبه از میدان میرعماد به سمت سپاه صاحب الامر (عج) تشییع خواهند شد.
مراسم شب وداع روز 26/2/89 در ساعت 21 در مسجد جامع محمدیه برگزار می شود.
و در روز دوشنبه 27/2/89 همزمان با سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره در ساعت 9:30 از مقابل مسجد جامع شهر محمدیه به سمت میدان کارگر تشییع و به خاک سپرده می شوند .
ترکش پست. (مدافعین نمایشگاه سگی یا دلسوزان فرهنگی)
مدافعین نمایشگاه سگی یا دلسوزان فرهنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
«عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»؛ چه بسا از چیزی بدتان میآید در حالی که همان چیز در واقع برای شما خوب است و چه بسا از چیزی خوشتان میآید و حال آنکه همان چیز در واقع برای شما بد است؛ خدا میداند و شما نمیدانید.(آیه 216 سوره بقره)
این آیه نشانه ای از منطق خداوند و قرآن است که با منطق ما آدمها فرق دارد.
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری اگرچه تلخ و آزاردهنده بود و خسارتهای جانی، مالی و روحی فراوانی بر جای گذاشت و از شتاب حرکت فزاینده علمی و اقتصادی کشور اندکی کاست، اما در مجموع آنچه از کف رفت در برابر آنچه عاید نظام اسلامی شد بسیار ناچیز و کماهمیت جلوه میکند. اگر تمام این حوادث فقط و فقط یک نتیجه برای جامعه اسلامی داشت و آن هم «آشکار شدن نفاق جریان مدعی خطّ امام» برای مردم باشد، باید سجده شکر بر جای آورد و خدای متعال را به خاطر لطف بزرگی که در حقّ این انقلاب و نظام اسلامی کرد شکرگذار بود. و اگر این چنین نمی شد معلوم نبود که این غده سرطانی نفاق تا کی می خواست به حیات انگلی خود در بدن نظام ما ادامه دهد .
در قرآن و روایات منافقین بدتر از کفار شناخته میشوند و خطر درونی هشداردهندهتر از خطر بیرونی دانسته شده و جهاد با نفس بزرگتر از جهاد با دشمنان برشمرده شده است.
درجریان فتنه سال گذشته امواج متلاطم اقیانوس انقلاب موج می زد و نخاله ها و زباله های اقیانوس انقلاب را به بیرون می ریخت و انقلاب بار دیگر پوست اندازی کرد.بیانات و فرمایشات حضرت روح الله (ره) و مقام معظم رهبری (حفظه الله) را یک بار دیگر مرور کردیم و صدا و سیمایمان یک بار دیگر روحیه انقلابی و فتنه ستیزی گرفت و مهمتر از همه اینکه یک شور انقلابی در رگ های جوانان غیور و با بصیرت کشور و بخصوص شهرمان دمیده شد.چرا که همراه با جوانان انقلابی و مردم شریف شهر حماسه 9دی را با شکوه برگزار کردیم.
22 بهمن سال 88 را به عنوان گسترده ترین ، بزرگترین و با شکوهترین 22 بهمن را طول 30 سال گذشته در قزوین رقم زدیم و به کوری چشم BBC در 22 بهمن ساندیس و تی تاب گرفتیم و نی ساندیس را در چشم رئیس جمهور امریکا ،اسرائیل و سران فتنه فرو کردیم.و با ساندیس نظاممان که گواراتر از آب زمزم است، تمام نقشه های سران فتنه و بچه هایشان را به باد دادیم و حیثیت صهیونیست ها و سازمان سیا را به بازی گرفتیم.در ادامه آن شور انقلابی به وجود آمده ، کروبی آن شیخ ساده لوح اصلاحات را با شعار شهر شهید رجایی جای منافقین نیست ، ،لعن علی عدوک یا حسین ..کروبی و خاتمی و میر حسین ، منافق برو گمشو ، از شهر عقابان تیز پرواز بابایی و لشگری با حقارت تمام فراری دادیم .و در یکی از آخرین حرکات انقلابی در ماه های اخیر نمایشگاه سگ های تزئینی که قرار بود در جوار مزار شهدای گمنام در بوستان فدک برگزار شود را با بصیرت و آگاهی لغو کردیم که همه این حرکات انقلابی مدیون بصیرت و شور انقلابی جوانان شهرمان است که بعد از وقایع انتخابات با آن منطق قرآنی که در ابتدا عرض کردم به وجود آمد.
این حرکات نشان از این بود که نه تنها شور انقلابی ،بلکه بصیرت و آگاهی فرهنگی مردم شهر هم به نقطه مطلوبی نسبت به قبل از انتخابات رسیده است.
اما لغو برگزاری نمایشگاه سگ ، اوقات برخی مدعیان اصلاح طلبی و به اصطلاح فرهنگی شهر را تلخ کرد که در این بین آقای حسن شکیب زاده مسئول فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثار گران قزوین در مقاله ای عجیب که در تعدادی از روزنامه های حامی فتنه اخیر و اصلاح طلبان به چاپ رسید به حمایت از برگزاری نمایشگاه سگ ها پرداخت و از آن به عنوان یک حرکت فرهنگی نام برد و از لغو نمایشگاه سگی ابراز نگرانی کرده و لغو آن را مانعی برای یک حرکت فرهنگی اجتماعی در شهر دانست .
هر چند که در خصوص عملکرد ایشان در جایگاه مسئول فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثار گران قزوین گفتنی های بسیاری وجود دارد که به وقتش به آن هم خواهم پرداخت . اما این موضوع برایم جالب بود که ایشان لغو نمایشگاه سگی را به جوسازی خبرنگار خبرگزاری فارس نسبت داده و اشاره کرده بود که این حرکت بخاطر تندروی های یک خبرنگار بوده است. و نقش مردم شریف شهر ،دانشجویان با بصیرت، خانواده معظم شهدا و جوانان انقلابی شهر را در لغو آن نادیده گرفته بود.
البته از نقش خبرگزاری فارس در نمایان کردن چهره واقعی سران فتنه در دوران بعد از انتخابات و موضوعات بعد از آن نمی شود گذشت که عملکرد بسیار خوبی داشتند.اما خوب است آقای شکیب زاده بداند که یکی از آن خانواده شهدایی که با برخی مسئولین ،دانشجویان ،مطبوعات و خبرگزاری ها و تماس گرفت و خواستار لغو نمایشگاه سگی شده بود خانواده ما و خانواده دو عموی شهید دیگرم بود. و ایشان بداند که در آن موجی که برای لغو نمایشگاه سگی در شهر به وجود آمد مردم غیرتمند شهر، جوانان با بصیرت، خانواده معظم شهدای بیشماری و برخی مسئولین شهر نقش مهمی داشتند و خواست جمعی همه بود.
اما آقای شکیب زاده من از شما این سوال را دارم که برگزاری نمایشگاه سگی چه دردی از فرهنگ این شهر را درمان می کرد که حالا لغو آن شما را نگران کرده است؟ آیا هیچ کار فرهنگی مهمتر از برگزاری نمایشگاه سگ در قزوین وجود ندارد ؟همه کاراهای فرهنگی را انجام داده ایم و یک کار مانده بود آن هم برگزاری نمایشگاه سگ؟برگزاری این نمایشگاه کدام نیاز فرهنگی مردم شهر را پاسخ می دهد؟
جالب تر اینجاست که یکی از دوستانم تعریف می کرد: چند هفته قبل یک مامور نیروی انتظامی را دیدم که در خیابان خیام به دختر خانمی که وضع حجاب مناسبی هم نداشت ، و یک سگ تزئینی به همراه داشت تذکر داد و گفت: به همراه داشتن سگ در اماکن عمومی جرم است. آن دختر هم با جسارت تمام گفت: (جسیکا) بی آزار است و سگ مودبی است و من همیشه جسیکا را می شورم و به شما ارتباطی ندارد.
یکی به من بگوید همراه داشتن سگ تزئینی جرم است یا نه؟اگر جرم است چرا فقط برای آن دخترک در خیابان خیام جرم است ؟اما برگزاری نمایشگاه جسیکاها در جوار حرم شهدای گمنام با دستور فرمانداری جرم نیست؟
چقدر هضم این موضوع برایم سخت است و سخت تر از همه دفاع یک مسئول فرهنگی در بنیاد شهید از برگزاری آن؟
کجا داریم میریم ما؟!
بعد از تحریر
متاسفانه در ماه های اخیر مشاهده میشود اداره ارشاد استان متولی امور مطبوعات به سادگی از نشر و چاپ برخی مسائل توهین آمیز به مسئولین نظام ،سپاه ، بسیج و خانواده شهدا در برخی هفته نامه های بخوانید( اصلاح طلبی) بدانید( فتنه طلبان ) استان می گذرد که صبر دانشجویان ، جوانان و خانواده معظم شهدا از این موضوع به سر آمده و جا دارد که مسئولین استانی حرکتی در جلوگیری از این روند در پیش گیرند.بی بصیرت ها هم بترسند از خداوند که ندای( هل من ناصر حسین (ع)) به ندای آقا سلطان فروختند.من مفتخرم که روز تشییع روی تابوت پدرم پرچم مقدس جمهوری اسلامی انداخته بودند من افتخار می کنم که پدرم نیاز به غسل و کفن نداشت.حامیان فتنه گران بداند که غسل میت برای فتنه گران است که مرده اند و صدایشان در نمی آید بدانند با برخی توهین ها در روزنامه هایشان نمی توانند روحی دوباره به مرده جنبش لجنی خود بدهند.شما مرده اید. باشد که ولایتی بودنمان به جهت وزش باد بستگی نداشته باشد.
قاســم اللهــــیاری فرزند شهید حســـن اللهــــیاری
مقاله فوق در روزنامه رایحه مهر قزوین در تاریخ دوشنبه 13 اردیبهشت 89 به چاپ رسیده است.
بسم رب الشهدا
شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است
پدر دلاورم دقیقا 24 سال پیش در چنین روزی در عملیات غرور آفرین والفجر 8 در عمق خاک دشمن بعد از گذر از کارخانه نمک در شهر فاو در نزدیکی شهر بصره عراق بشهادت رسیدند.در 4/12/1364 شهید حسن اللهیاری بعد از پیشروی بسیار موفقت آمیز در عمق خاک دشمن توسط نیروی گارد ریاست جمهوری عراق محاصره و به شهادت می رسد.درست است که جنگ 8 ساله به پایان رسیده است . وصدام به دار آویخته شده است.اما دشمنان نظام اسلامی بدانند مبارزه ادامه دارد و دفاع همچنان باقیست .همیشه در وصیت نامه هایش سفارش می کرد که پشتیبان ولایت فقیه باشم .در دوران فتنه سلاح پدرم امروز در دستانم به سلاح بصیرت تبدیل شده است . همانطور که مقام معظم رهبری (حفظه الله فرمودند:
دشمن با یک جنگ روانی که جنگ نرم خوانده میشود به مقابله با نظام اسلامی آمده و در این جنگ هدف اصلی دشمن ,تبدیل نقاط قوت وفرصتهای نظام به نقاط ضعف وتهدیدهاست .
و اما سران فتنه موسوی و کروبی بداند تا فرو نشاندن فتنه ای که آنان امروز برعلیه دین رسول الله و نظام اسلامی به پا کردند ، سلاح پدر شهیدم را بر زمین نخواهم گذاشت و راهی که سفارش کرده را ادامه خواهم داد.
این عکس من بغل بابام سال 64 و این عکس من سال 88
خاطره از پدرم از زبان پدر بزرگ رزمنده ام:
در عملیات والفجر 8 من نیز همراه با فرزندم شهید حسن اللهیاری در این عملیات شرکت داشتم ما تو لشگر 8 نجف بودیم ولی حسن در لشگر دیگری بود . یک شب دیدم حسن اللهیاری به همراه شهید احمد اللهیاری به نزد من آمدند . بعد از ساعتی که پیش من بودند تصمیم گرفتند به لشگر خود برگردند و خداحافظی کردند. در این فاصله بعد از اینکه احمد و دوستان دیگرش رفتند حسن دوباره برگشت پیش من ،گفت اگر امکان دارد کمی قدم بزنیم صحبتی با شما دارم من هم گفتم من کنار آن خاکریز برای خود محرابی برای نماز درست کرده ام به آن سمت برویم .در مسیر حسن گفت پدر من تو این عملیات به شهادت می رسم و احتمال این هست که جنازه من هم مدتی بر نگرده ،دیگه منو حلال کنید ،بهش گفتم خب شما از کجا می دونی ،گفت بلاخره این احساس رو دارم و شرایط جنگ اینگونه است .گفتم حضور شما در جبهه نیازه و باید بمونید ،حسن رو در آغوش گرفتم وخدا حافظی کردیم رو رفت? هنگامی که داشت می رفت من از پشت دیدم یک حاله نور از حسن بالای سرش جدا شد و به آسمان رفت من نیز به دلم الهام شد که پسرم تو این عملیات والفجر 8 شهید میشه . عملیات انجام شد و به من گفتند که گردان حسن در محاصره افتاده و احتمال داره اسیر شده باشن اما من مطمئن بودم که او شهید شده .و همانطور که خودش گفته بود بدن مطهرش حدود سه ماه که در منطقه فاو مونده بود و بعد از سه ماه من اطلاع داد که پیکر مطهر حسن رو پیدا کردند و آوردن قزوین.روحش شاد و یادش گرامی
این روز ها خوب دم از شهدا می زنیم !
این روز ها خوب دم از شهدا می زنیم !
صبح روز سه شنبه 20 مرداد بود که صدای پیامک موبایلم خبر از خاموشی ستاره ای دیگر داد. پیامک از سامانه پیامک بنیاد شهید بود، با این مضمون که (هادی اعتقادی جانباز 70% به خیل شهدا پیوست مراسم تشییع فردا چهارشنبه 21 مرداد ساعت 9:30 ) . ستاره ای که از دنیای مادی و بی معرفت ماجدا شد و به خیل یاران شهیدش پیوست .
می دانم که خیلی از بچه های شهر او را نمی شناسند من نیز او را نمی شناختم از چندتن از رزمندگان با سابقه شهر در مورد او سوال کردم . اما هر یک با سوال هایی پاسخم را دادند .کی شهید شده؟ ویلچری بود؟ قطع عضو ؟یا شیمیایی ؟ پیش خودم گفتم :چطور می شود جانباز 70% درصد این شهر که سالها در دوران دفاع مقدس حضور مأثر داشته و سالها بود که از تاثیرات گاز شیمیایی رنج می بُرد ، کسی از حالش با خبر نباشد . چه شده است که حتی رزمندگان دیروز از حال همسنگر جبهه هایشان بی خبراند ؟! بگذارید برایتان بگویم که شهید هادی اعتقادی در سال1341در شهرمان قزوین به دنیا می آید و از سال 63 در حالی که 18 سال بیشتر نداشت از طریق بسیج مسجد محله به جبهههای نبرد اعزام و تا سال 67 به تناوب در مناطق جنگی حضور می یابد و در سال 1366در حین انجام عملیات در منطقه حلبچه با بمباران شیمیایی جنگنده عراقی مواجه می شود و در اثر استفاده دشمن از گازخردل ، اعصاب و تاول زا دچار خفه گی می شود و تمام بدنش تاول می زند و در حالی که سرفه های خشک امانش را می بُرد و به کما می رود ، بعد از یک ماه در حالی که نام خود را هم فراموش کرده بود به زندگی باز می گردد.
بعد از جنگ در یکی از کارخانه های قزوین مشغول به کار می شود ، از 6 سال پیش بخاطر تاثیرات شیمیایی در مسیر بین قزوین تا بیمارستان ساسان تهران به سختی گذر عمر می کرد و رنج می کشید تا اینکه از 8 ماه پیش در بیمارستان ساسان بستری می شود ،او که ریه هایش به شدت آسیب دیده واز حنجره مصنوعی استفاده می کرد و حتی نام فرزندان خود را هم فراموش کرده بود، به سختی در دنیای پرتلاطم و طوفانی گذر عمر می کرد. تا اینکه در 20مرداد 88 به ندای حق لبیک می گوید و با شهادت به جمع یاران آسمانی خوش می پیوندد.
جانباز شیمیایی شهید هادی اعتقادی
همسر صبور شهید اعتقادی می گوید مشکلاتمان بسیار بود و همیشه سعی می کردم در بیمارستان کنار همسرم باشم و دو فرزندم علی و محمد رضا در خانه تنها بودند اما سعی می کردم محیط خانه را تاحدودی برای بچه ها آرام نگه دارم تا آنها کمتر احساس کمبود کنند.او می گوید؛ فرزندانم هیچگاه از این شرایط گله نمی کنند و به پدرشان افتخار می کنند، هر چند پدرشان زمانی هم که در خانه بود به علت مصرف بیش از حد دارو همیشه خواب بود و یا نمی توانست با فرزندانش حتی برای قدم زدن بیرون برود.
از آخرین تشییع شهدا در شهرما که برای شهدا گمنام بود سه سال می گذشت . پیش خود گفتم این روزها بعد از آن حوادث قبل انتخابات که باسوء استفاده ناجوانمردانه عده ای از اسم دوران دفاع مقدس ، امام و شهدا و قانون شکنی همان عده در حوادث تلخ بعد از انتخابات ، همه دلشان برای شهدا تنگ شده و فردا که روز تشییع شهید اعتقادیست ؛ رزمندگان ،ایثارگران ،دانشجویان و بچه هیئتی ها و همه مردم شهر همانند روزهای دوران دفاع مقدس وقتی شهیدی تشییع می شد همه می آمدند، می آیند تا بار دیگر آرمانهای بلند انقلاب ، امام و شهدا تجدید میثاق کنند. تشییع شهدا جامعه را متوجه فرهنگ شهادت میکند ضمن اینکه نباید وظیفه خود را منحصر به تشییع شهیدان بدانیم .
در حالی که مطمئن بود دوستانم همانند همه خبرها که با پیامک بلافاصله در شهر می پیچید از مراسم باخبرند، اما فقط برای جهت اطلاع مجدد ،زمان و مکان مراسم تشییع را برای چند تن از دوستان پیامک زدم.صبح چهار شنبه 21مرداد ساعت به سمت محل تشییع حرکت کردم .در مسیر دنبال پوستر ها وبنر های اطلاع رسانی برای تشییع می گشتم اما مشاهد نکردم پیش خود گفتم انشا الله در مسیر های دیگر هست.به محل تشییع رسیدم .که ناگهان تمام بدنم را عرق سرد فرا گرفت .اینجا چرا اینقدر خلوت است ؟پس بقیه کجا هستند؟ نکند تشییع زودتر شروع شده و من دیر رسیدم ؟ اما نه مراسم آغاز نشده بود و تازه برای اینکه مردم برسند با نیم ساعت تاخیر شروع شد.روی تابوت شهید را با تکه هایی از چند پرچم کوچک کشورمان که با چسب بهم متصل شده بود به نحوی پوشانده بودند. تابوت حرکت کرد وفقط شانه های خانواده شهید و عده ای دیگر ، میزبان پیکر مطهر فرزند برومند حضرت روح الله(رض) شد.در حالی که بغض و اشکم در هم آمیخته شده بود گوشه ای از تابوب را گرفتم .زیر لب به شهید اعتقادی گفتم: حاجی برایم فاتحه ای بخوان که تو زنده ای ما مرده ! حاجی سلام مرا به پدر و عمو های شهدیم برسان و بگو که دلم برایتان تنگ شده است با معرفت ها چرا حالی از ما نمی پرسید؟.
در حالی که تابوت شهید روی دوشم بود چندین بار ناخودآگاه به عقب نگاه می کردم ولی تعدادمان همان حدود 100 نفر بود و کسی اضافه نمی شد. از ارتش یک گروه موزیک بیشتر نبود و از سپاه و نیروی انتظامی بجز چند سرباز که حفاظت خیابان رو به عهده داشتند کسی را مشاهده نکردم.
پیر مرد عزیزی هم بود که فقط لا اله الا الله می گفت و بقیه تکرار می کردند.یادش بخیر تشییع شهدای سال های نچندان دور ، که در حین تشییع مداحی مدیحه سرایی می کرد و مردم با شعار هایی همچون ((این گل پر پر از کجا آمده ، از سفر کرببلا آمده )) ((حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست)) (( کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی ، کجائید ای ... )) شهدا بدرقه می کردند .
مگر مردم شهدا را فراموش کرده اند ؟با مردم کاری نداریم همزمان و رفیقان همسنگرش کجا هستند؟اصلا دوستانم که خود به آنها پیامک زدم کجایند؟دنبال مقصر نیستم مسوولین به خود نگیرند. این روزها خوب دم از شهدا می زنیم !
مارا چه شده است؟ یادم است سال گذشته برای یک همایش پیاده روی تمام شهر را پوستر و بنر و تراکت فرا گرفته بود جالب اینجاست که بسیاری از ادارات به کارمندان و خانوادهایشان دعوت نامه داده بودند و از آنها خواسته بودند که در آن همایش پیاده روی شرکت کنند.
در روز تشییع در خیابان شهدا خبری از عطر و گلاب و اسپند نبود اما جایتان خالی عطر شهید همه جا را معطر کرده بود. !
آری
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بنا نبود اینجوری بشویم .... قرارمان این نبود به شهدا جاخالی بدهیم ... قرارمان این نبود امام را تنها بگذاریم ...
خوب است که بدانیم جنگ تمام شده است اما شیمیایی ها تازه سرفه هایشان شروع شده است ما نیز کنار سفره ها رفتیم وصرف نکرد که این سرفه ها را بشنویم. یارانی که مانده اند ولی غریبانه.بعد از جنگ انگار غریبه شده بودند .انگار ما آنها را نمی شناختیم .انگار یادمان رفته بود که اگر جنگی را گنجی هست همین ها هستند . اما دل فقط به این خوش داشتیم که دشمن را از مرزهایمان فراری دادیم.غافل بودیم که زخم دشمن هنوز در خانه است.دشمن
رفت،آری،اما در سینه جانبازان ما مگر ردپایش را نمی توان دید؟
مگر جانبازان را فراموش کرده اید ؟مگر فراموش کرده ایدو نمی دانید؟آرزوی فرزند جانباز قطع نخایی این است برای یک بار هم که شده پدرش را تمام قد ببیند؟ ،فرزند شهید نمی داند مفهوم واژه پدر یعنی چه ،فرزند جانباز شیمیایی بجز صدای سرفه از پدرش چیزی نمی شنود ، خانواده های جانبازان اعصاب و موجی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند؟
روزگار، نه. زمانه، نه. زمان، زمان غریبی است .قرارهای امروزی آوای بی قراران را از یادها برده است، ترانههای امروزی ترانهی دلنواز باران جبههها را از بین برده است. . غربت یاد شهید غیرتهای رفته به باد را زنده نمیکند ؟
آری، زمان زمان غریبی است.
لبخندهای مایل به دنیا لبخندهای دریایی دریادلان را فراموش کرده است. آری! آسمان سینههامان از آوای غربت یاران، بغض ابر گرفته است. کجائید؟! ای لبهای خاموش، تا با صدای آشنای خود برایم بگوئید رازهای در زنگار نهفته را، قصه شوق پرواز را.
ابری می شوم انگاری ، باد که می وزد بارانم می آید. نویسنده:قاسم اللهیاری (فرزند شهید اللهیاری )
نیمی از مطلب فوق در روزنامه رایحه مهر استان قزوین در تاریخ 1/6/88 به چاپ رسیده بود ! که در وبلاگ متن کامل آن را مشاهده می کنید.
"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
هر مزار یک ستاره آسمانی از ستارگان
هر ستاره یک پدر بهترین پدران
هر پدر یک گل گلزار آسمانیان
هر گل تقدیم به یک پدر
نگو که از تو سراغی... نگو نمی گیرم!
نبض دلتنگی ام این روزها بیشتر و محکم تر می کوبد.
می خواهم صدایت کنم،نه فقط یک بار
آنقدر زیاد که مجبور شوی صدایم را بی جواب نگذاری.....
پدر آسمانی ام روزت مبارک!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ