داستانک
خواهری داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را
ببوسم... اجازه نمی دادند.
یکی گفت:خواهرش است،مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد.
گفتند:شما اصرار نکنید نمی شود...این شهید سر ندارد !
به یاد شهیدان جعفرخانی و حسین پور
دو تن از پاسداران سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین بر اثر درگیری با اشرار گروهک تروریستی پژاک در منطقه مرزی شمال غرب کشور به شهادت رسیدند .
شهید محمد جعفرخانی 57 ساله و شهید حسن حسین پور 29 ساله و عضو سپاه صاحب الامر(ع) قزوین، تکاور و متاهل بودند که در دفاع از تمامین ارزی ایران اسلامی به شهادت رسیدند.
پس از مهلت یک ماهه در ماه مبارک رمضان به گروهک تروریستی پژاک برای عقبنشینی اشرار و تروریستهای این گروهک از مناطق مرزی شمال غرب کشور، به دلیل رعایت نکردن این مهلت، رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) نیروی زمینی سپاه، با هدف پاکسازی مناطق آلوده مرزی شمال غرب کشور و عقب راندن گروهک تروریستی پژاک از ارتفاعات منطقه عمومی سردشت، عملیات جدیدی را آغاز و تاکنون ضربات سنگینی به این گروهک وارد کرده است.
این عملیات تا پاکسازی کامل مناطق مرزی از لوث وجود ضد انقلاب، اشرار و تروریستها و تأمین امنیت پایدار و کامل و رفع موانع توسعه و پیشرفت منطقه ادامه خواهد داشت.
سردار عبدالله عراقی جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه در خصوص این دو شهید می گوید:شهید محمد جعفر خانی در منطقه به جعفر خان معروف بود و به عنوان فرماندهای گرهگشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد.
وی یادآور شد: این شهید بزرگوار کسی بود که در منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر میشد و این روزها نیز با این سن و سال تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به شهادت رسید.
عراقی تصریح کرد: این دلاور مردان جنگیدند چرا که دشمن میخواست با اجیر کردن گروهک تروریستی پژاک جای پای آمریکاییها و اسرائیلیها را در منطقه باز کند و این گروهک تروریستی به تمام معنا ادامه همان کوموله و دموکرات سال 57 هستند و همان مسیر را میروند و تنها فرقشان این است که این روزها با اسم و شکل جدیدی آمدهاند تا شاید به خیال خام خود بتوانند در کنار مرزهای ما حرکت تروریستی خود را سازماندهی کنند و با ماجرا آفرینی مشکلاتی را برای ما فراهم کنند.
جعفر خان شهیدی است که در سه متری تونل تروریستها به شهادت رسید، تروریستهایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاههای ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شدهاند.
وی اعلام کرد: امروز بسیجیها اعلام آمادگی میکنند و ما از قول اینها میگوییم که خاک ما ناموس ماست و اجازه تعرض به یک وجب از خاکمان را نیز نمیدهیم.
جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه عنوان کرد: گروهک تروریستی پژاک از آتش بس سخن میگوید ولی باید بداند که تا زمانی که از مرزهای ما خارج نشدهاند و پس از آن نیز تا زمانی که خرابکاری و تهدید داشته باشند از آتش بس خبری نیست و پس از آن هم اگر قرار باشد آتش بسی صورت گیرد و ما با کسی مذاکره کنیم؛ طرف مذاکره ما دولت عراق است چرا که ما هیچ گاه یک گروهک تروریستی همچون پژاک را به رسمیت نمیشناسیم.
وی یادآور شد: آنچه برای ما مهم است امنیت عراق و امنیت کشور خومان است بنابراین تا زمانی که تمام تروریستها را از تونلها و لانههای موش و روباهشان بیرون نکردهایم آتش بسی وجود ندارد.
یادمان علقمه (یادبود شهدای عملیات کربلای 4)
یادمان علقمه (یادبود شهدای عملیات کربلای 4)
یکی از یادمان هایی که امسال در راهیان نور افتتاح شد یادمان علقمه بود که به یادبود شهدای عملیات کربلای 4 در منطقه جنوبی جزیره ام الرصاص و شمال جزیره مینو واقع شده است .
برای راه اندازی این یادمان تقریبا از بهمن ماه عازم خرمشهر شدیم و جلسات پی در پی و رایزنی ها با مسئولین استانی و کشوری و لشگری آغاز کردیم.
که سرانجام با تلاش های بسیار ، یادمان علقمه از نیمه اسفند ماه میزبان قدوم زائرین راهیان نور شد.جای همتون تو شبهای زیبای علقمه خالی ،بچه ها تموم عشقشون این هست که شب فرا برسه و بروند کنار اروند رود و دعای کمیل و زیارت عاشورا و سینه زنی راه بندازن.
کربلای 4 اوج مظلومیت رزمنده ها و شهدامون بود .روحشون شاد یادشون گرامی.
گزارش تصویری من از یادمان عملیات کربلای 4
تشییع پیکر 11 شهید گمنام روز سه شنبه 5 بهمن
همزمان با سالروز اربعین شهادت حضرت سیدالشهدا اباعبدالله حسین (علیه السلام) در روز سه شنبه 5 بهمن ماه سال جاری، پیکرهای مطهر و نورانی 11 شهیـد گمنام دفاع مقدس در 7 استان کشور، تشییع و خاکسپاری خواهند شد.
مشخصات 11شهید گمنامی که قرار است در7 نقطه از استانهای کشور تشییع و خاکسپاری گردند، بصورت زیر اعلام می گردد:
رمضان در سنگرها
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی:
ربنای لحظه های افطار، از پایان یک روز روزه داری خبر می داد؛ ربنایی یک تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند، ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد. سادگی و صمیمیت در سفره افطارمان موج می زد و ما خوش حال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود. سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار می کردیم .دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت.
«السلام علیک یا ابا عبدالله» زیارت عاشورا و «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله» دعای توسل، به سفره افطار و سحر ما معنویتی می بخشید که غیر قابل توصیف است و همین توشه معنوی و غفلت زدایی ها، رزمندگان را از دیگران ممتاز می کرد.
نمی توانم حال و هوای این لحظه ها را برای شما بیان کنم. در لشکر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردیم، اما جاذبه این ماه، مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان، بهترین وزیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها آفرید.
برکت دعا درکنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی جی و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام رو به روی آسمان بی هیچ حجابی که تو را از دیدن محروم کند، گریه بسیجی های عاشق در رکوع و... همه چیز را برای مهمانی خدا آماده کرده بود.
شهید محمد کاظم نژاد:
مادر این شهید می گوید: در ادای نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسیار مقید بود. از هشت سالگی روزه می گرفت و نماز می خواند .برای ادای نماز صبح، او بود که همه را بیدار می کرد. حتی به گرفتن روزه مستحبی تشویق می کرد. از جبهه که به مرخصی می آمد، دائم روزه می گرفت. روزی پرسیدم: مادرجان! چرا این قدر روزه می گیری؟ گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضای آنها را می گیرم. دارم ادای دین می کنم. گفتم: خدا قبول کند حالا بگو برای سحر چه غذایی درست کنم؟ گفت: تخم مرغ که داریم. همین ها را بپز تا با هم روزه بگیریم.
از جبهه که به مرخصی آمده بود، متوجه شد روزه ام. پرسید چرا روزه اید؟ گفتم: نذر است! نذر کردم که ان شاء الله سلامت برگردی! خندید و گفت: پس به خاطر همین روزه های نذری شما، در جبهه هیچ اتفاقی برایم نمی افتد. بعد، تعریف کرد: با نه نفر دیگر، در یکی از مناطق عملیاتی بودیم، ناگهان جلوی پایمان گلوله خمپاره ای منفجر شد. همه به جز من شهید شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم می کردند که چطور از بین نه نفر، فقط من زنده ام و حتی خراشی به تن ندارم!(
لیست کل یادداشت های این وبلاگ