شاید این اولین باری بود که دیدیم عبای حضرت ماه از روی دوششان افتاد و حتی چفیه سفیدشان هم تاب ماندن نداشت. دیگر حتی دست زخم خورده شان هم از خیر نگه داشتن عبا گذشته بود و فقط سعی داشت تا در گرفتن یادداشت های «آقا» کمکش کند. شور و هیجان حضرت ماه در دیار دانشجویان انگار از همه سخنرانی های پیشین در قم بیشتر بود. وقتی فرمودند:
در همین قضایاى فتنهى اخیر، یک عدهاى اشتباه کردند؛ این بر اثر بىبصیرتى بود.
ادعاى تقلب در یک انتخابات بزرگ و باعظمت می شود؛ خوب، این راهش واضح است.
اگر چنانچه کسى معتقد به تقلب است، اولاً باید استدلال کند، دلیل بیاورد بر وجود تقلب؛ بعد هم اگر چنانچه دلیل آورد یا نیاورد، قانون راه را معین کرده است؛ میتواند شکایت کند. باید بازرسى شود، بازبینى شود؛ آدمهاى بىطرفى بیایند نگاه کنند تا معلوم شود تقلب شده یا نشده؛ راهش این است دیگر.
اگر چنانچه کسى زیر بار این راه نرفت و قبول نکرد - با اینکه ما کمکهاى زیادى هم کردیم: مدت قانونى را بنده تمدید کردم؛ حتّى گفتیم خود افراد بیایند جلوى دوربینهاى تلویزیون شمارش کنند - دارد تمرد می کند...
و جمعیت یکصدا «مرگ بر منافق» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را فریاد کرد، یکی آمد و عبا و چفیه «آقا» را مرتب کرد ولی باز هم شور کلام و شوق صحبت برای جوانانی که سراپا گوش شده بودند تا کلام مقتدایشان را با جان بشنوند، دستهای «آقا» را به حرکت درآورد تا با تمام انرژی تمام گفتنی ها را با فرزندان معنویش در میان بگذارد...
و وقتی شور جوانان را در حمایت از ولایت فقیه دیدند چه پدرانه گفتند:توجه بفرمائید. مقصود این نیست که راجع به قضایاى گذشته اظهارنظر کنیم؛ میخواهیم مثال بزنیم...
و این یعنی «آقا» نمی خواستند که کام فرزندانشان را با یادآوری بی اخلاقی های سران فتنه تلخ کنند ولی ناگزیر بودند تا برای روشن شدن منظور، مثال فتنه 88 را به میان بیاورند...
در آن دیدار، عبای «آقا» اگر چه افتاد ولی فرودش بر روی سر و روی همه عاشقانی بود که کلامش را می نیوشیدند و جانشان صفا می گرفت از انرژی های مثبت حضرت ماه در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها)... پریشب همه جوانان شده بودند اهل کساء، زیر عبای مشکی آقایشان...
وبلاگ:بچه شهید
لیست کل یادداشت های این وبلاگ