چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
جسم بيمار و نحيف هادي تو قعر برفهاي ته دره لحظات آخر رو ميگذروند و حاجي فقط با چشم هاي اشکبارش به ته دره خيره شده بود و از ته دل مرگش رو آرزو ميکرد

چقدر سخته برادر...

وقتي که تو منو صدا بزني و من نتونم برات کاري انجام بدم.
دوست داري از غربت هادي بخوني؟
يه سر بيا کانال...
يا علي