• وبلاگ : بچّه شهيد (به ياد شهدا)
  • يادداشت : اين روز ها خوب دم از شهدا مي زنيم !
  • نظرات : 4 خصوصي ، 34 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ___- 

    محمد نوري‌زاد در نامه‏اي سرگشاده به رهبر نظام: از مردم عذرخواهي کنيد<\/h1>

    "عمده سخنان شما دراين سال‏ها، يا نقد بوده است يا ارشاد، که البته اين رويه درستي نيز هست. اما يک غفلت دراين ميان خود مي‏نماياند، پوزش مرا بپذيريد که ناگزيرم از اينجاي سخن به محاکاتي بپردازم که مستقيم به شما مربوط است و اين مستقيم‏گويي، نه که تمرين ما دراين سال‏ها نبوده است، چه بسا براي شما و همطريقان ديرين من بسي نامتحمل باشد و برمن سخت بگيرند که تو کي هستي که براي ولي‏فقيه تعيين تکليف مي‏کني و اساسا چرا مي‏پرسي چرا؟"


    به نام خالق زيبايي‏ها

    محضر رهبر گرامي جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت‏الله خامنه‏اي

    من هميشه، چه در نوشته هايم و چه در گفتگوي حضوري، شما را با واژگاني چون : آقا جان، مولاي من، خامنه اي ما، مخاطب قرار داده ام. اما دراين رقعه، مصرم که حضرتعالي را " پدر" خطاب کنم. علتش را نمي دانم. شايد بخاطر اين که با اين واژه، الفت عاطفي فراوانتري برقرار مي کنم. اگرچه واژگان پيشين، بلحاظ معرفتي کاربرد ويژه اي طلب مي کنند. من در نوشته هايم به ياد ندارم مقام معظم رهبري، يا مقام عظماي ولايت، آورده باشم. دراين دو واژه اخير، رسميت و تشخصي مي بينم که شما را بسيار دورتر از مردم مي نشاند. و حال آنکه ما دوست داريم شما را درکنار خود ببينيم.

    پدرگرامي،

    من شايد بيش از هرنويسنده و فيلمسازي، در سالهاي رهبري شما ، درجانبداري از شما مطلب نوشته ام و فيلم هاي مستند ساخته ام. وآنچنان غليظ و ناگشودني با شما و جايگاه شما گره خورده بودم که احساس مي کردم : ياوري امام زمان، نسبت موکد و انفکاک ناپذيري با ياوري شخص شما دارد. احساس مي کردم شما تمثيل و نماينده اي از همه غربت هاي تشيع محضيد. احساس و باورم به اين بود که شما، تنها فرصت تشيع براي به تجلي درآوردن معارف خفيه شيعه هستيد. معارفي که مي بايست يک به يک به صحنه آورده مي شدند و امکان جولان مي يافتند.

    من و دوستان همفکرمن، همه آرزوها و آرمانهاي متعالي شيعه را در برافراختن و هويت بخشي انسان زخم خورده و تکيده از انديشه ها و رويه هاي ناسالم بشري، و اين همه را در کلام شما و سيره شما و مواضع شما مي جستيم. وقتي به آمريکا نهيب مي زديد و او را از عواقب جهانخواري اش برحذر مي داشتيد، ما غرق شعف مي شديم. چرا که سالهاي سال، در دوران ستمشاهي، حسرت يک مرگ برآمريکا به دلمان مانده بود.

    وقتي از فقر و فساد و تبعيض مي فرموديد، در پوست نمي گنجيديم. چرا که بخود نويد مي داديم از پي اين خروش هاي فهيمانه، حتما افق هاي مبارکي درجهت زدودن اين رذيله هاي اجتماعي در پيش خواهد بود. وقتي فراتر از چارچوب هاي ديپلماسي، برسر طراحان دادگاه ميکونوس فرياد برآورديد و بساط خدعه و نيرنگشان را برسرخودشان آوار کرديد، ما به همديگر تبريک مي گفتيم.

    بعد از واقعه هولناک يازده سپتامبر، آنجا که برجستگان سياسي ما - آنان که درادعاي برتر بيني شان ترديدي تحمل نمي کردند - با شنيدن عربده هاي خشمناک بوش به حاشيه هاي سکوت و ترس پناه بردند ، شما يک تنه سربرآورديد و آوار ديگري از شهامت و حق طلبي را برسر هيات حاکمه آمريکا فرو ريختيد، ما قامت راست کرديم و به خود باليديم.

    وقتي به زندگي شخصي شما نگاه مي کرديم که چگونه فرزندان خود را از ورود به کارهاي اقتصادي و مسئوليت هاي درشت و ريز نهي فرموده ايد و همگان خود را از اشرافيت متداول مسئولين کنار زده ايد و به بهره مندي از يک زندگي بسيار ساده بسنده کرده ايد، سرافرازي مي کرديم و به خداي خوب خود سپاس مي گفتيم.

    با هر ادله و احتجاج شما، برج بلند "چرا" هاي ما فرو مي ريخت. طوري که تحقيق و مجادله را شايسته تداوم سخن شما نمي ديديم. از اين که گذشته و سابقه سالم و پاک و آکنده از رنج و مقاومت داشته ايد، و در سالهاي پس از انقلاب نيز در کنار ساير مردم ايران عزيز، به مقابله با دشمن شتافتيد و عرصه دفاع مقدس را باحضور وهمراهي خود سامان داديد، شما را بيواسطه از جنس خود مي ديديم و با شما و سخن و سيره شما همذات پنداري مي کرديم.

    بعد از امام عزيز، آنگاه که ستون محکم عاطفي و احساسي و بينشي ما لرزيد، به زير سايه شما خزيديم و کاستي هاي فردي و اجتماعي خود را به يمن روزهايي که شما نويد بهبود مي داديد، در خيال، ترميم مي کرديم.

    هرچه برحجم کاستي ها و بدکاري ها و تلخ گويي ها و عقب ماندگي هاي کشورمان افزوده مي شد، به يک سخن و نهيب شما، همه را بحساب دشمن بدکردار مي گذارديم. دشمني که در سخن شما، درهمين نزديکي ها بود و جزبه نابودي ما راضي نمي شد و لحظه اي درنگ را نيز درحذف ما جايز نمي دانست. که در جاي خود، تشخيص درستي نيز بود. رفتار هزار فتنه آمريکايي ها و تجربه هاي خود انقلاب، برهمين تيز بيني تاکيد مي ورزيد.

    با اشاره و تاييد و نصب جنابعالي، شيفتگان و سربازان و اطرافيان و ماموران شما برمنصب هاي فراوان کشور قرار گرفتند تا اين کشتي طوفان زده را به ساحل امن و آسايش و رشد برسانند. از شوراي نگهبان تا قوه قضاييه. از فرماندهان سپاه تا فرماندهان ارتش. از امامان جمعه تا مجمع تشخيص مصلحت. از شوراي انقلاب فرهنگي تا صداو سيما. هيچ منصب کليدي اي نبود که منتصبين شما در آن حضور نداشته باشند. حتي نمايندگان مجلس خبرگان که به صورت ظاهر از جانب مردم انتخاب مي شوند، پيشاپيش از فيلتر شوراي نگهبان شما گذر مي کردند.

    اين همه حضور حضرتعالي در مواقف چند و چون نظام، ما را به درک و لمس يک مدينه فاضله اين زماني بشارت مي داد. مرتب خود را به پايکوبي و تناول لذت حضور درآن مدينه قشنگ اميد مي داديم. اگر امسال رونقي در نمي يافتيم، به سال ديگر چنگ مي برديم.
    ما با شما آنچنان آميخته بوديم که خود را نمي ديديم. به خود مي نگريستيم که غبار آلود از جنگ و کار و زحمت آمده بوديم. به شما مي نگريستيم که مرتب برتاييد و تقدير ازمسئولين اصرار مي ورزيد. به زيرک هايي مي نگريستيم که در زير چتر امن نظام فارغ از درد و داغ مردم به تکميل سفره سيري ناپذير خويش همت مي کردند . و مي ديديم هيچ روزنامه اي و هيچ برنامه تلويزيوني و هيچ خبري و هيچ محکمه اي، از نابکاري آناني که به اسم مسئول، کيسه بهره مندي خود و اقوامشان را پرکرده بودند و رسوا نيز شده بودند، اجازه نشت يک "چرا" نمي يافت.