• وبلاگ : بچّه شهيد (به ياد شهدا)
  • يادداشت : جمله سازي
  • نظرات : 8 خصوصي ، 71 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سبكبالان خراميدن ورفتند

    مرابيچاره ناميدن ورفتند

    سواران لحظه اي غمگين نكردند

    ترحم برمن مسكين نكردند

    سواران از سر ناشم گذشتند

    فغان ها كردند اما برنگشتند

    اسيروزخمي وبي دست وپامن

    رفيقان اين چه سودابود بامن

    اگردير امو مجروح بودم

    اسير قبضوبسته روح بودم

    در باغ شهادت را نبنديد

    به ما بيچارگان زان سو نخنديد

    رفيقانم دعاکردند ورفتند

    دعاکردند سرگردان بمانم

    دلم تا دست بردامان درداست

    دودستي سنگ شيون را به سر زد

    اميدم مشتي نوميدي به دركوبيد

    نگاهم قفل در ميخ قدركوبيد

    چه درد است كه درفصل اقاقي

    به روي عاشقان دربسته ساقي

    براين درواي من قفلي لجوج است

    بجوش اي اشك هنگام خروج است

    در ميخانه راگيرم كه بستند

    كليدش را چرايارب شكستند؟

    خيلي متن زيباي بود. براتون ارزوي موفقيت ميکنم